۱۳۹۰ تیر ۲۷, دوشنبه

۲۷ تیر ۱۳۶۷ آتش‌بس یا نوشیدن جام زهر توسط خمینی


27تیر 1367
آتش‌بس یا نوشیدن جام زهر توسط خمینی



قربانیان جنگ ضد میهنی
قربانیان جنگ ضد میهنی





ارتش آزادیبخش تنور جنگ ضدمیهنی را گل گرفت


جنگ خانمانسوز خمینی
تنها در طرف ایران 1میلیون کشته و 2میلیون معلول و مجروح و4میلیون آواره و بیش از هزارمیلیارد دلار خسارت برجای گذاشت.


وزیر آموزش و پرورش رژیم در سال 67 اعلام کرد که در این جنگ ،450هزار دانش‌آموز به جبههها فرستاده شدند.
این دانش‌آموزان در تاکتیک «حمله با امواج انسانی» با عنوان «سربازان یک بار‌مصرف» مورد استفاده قرارگرفتند.







رفسنجانی درنماز جمعه روز 9آبان سال 1376 اعتراف کرد که 36000تن از این کودکان دانش‌آموز در جبههها جان خود را از دست دادند. رفسنجانی هم‌چنین اعتراف کرد که یک قرن درآمد نفت ایران یعنی متجاوز از 1000میلیارد دلار به تنور این جنگ ریخته شده است.
اما جام زهری که ارتش آزادیبخش ملی ایران با فتح شهر مهران و یک‌صد رشته عملیات دیگر به حلقوم خمینی و تنور جنگ ضدمیهنی او ریخت، اثرکرد و او را وادار به قبول قطعنامه 598 شورای امنیت ملل متحد کرد که آن را از تیرماه سال 1366 مستمراً و قاطعانه، رد کرده بود.




خمینی، از 6سال قبل از آن، یعنی از سال 1361 قطعنامههای سالانه شورای امنیت ملل متحد برای آتشبس و خاتمه دادن به جنگ را پیدرپی رد میکرد و میگفت:
«اگر این جنگ 20سال هم طول بکشد، ما آمادهایم».
-اما ارتش آزادیبخش کار را به آن‌جا رساند که احمد خمینی بعداً گفت: «امام وقتی در معادلات به این نتیجه رسیدند که قطعنامه را قبول کنند، گفتند من جام زهر قطعنامه را مینوشم، من کنار امام بودم. امام مرتب مشتشان را بر روی پایش می‌زدند و آخ میگفتند… بعد از پذیرش »قطعنامه 598 چند روز امام به‌درستی نمیتوانستند راه بروند.
آتشبس علاوه بر خمینی برای کارگزارانش نیز بسیار تلخ بود. علی‌اکبر ولایتی، وزیر خارجه وقت خمینی، در مصاحبه با روزنامه حکومتی ایران در پاسخ به این سؤال که تلخ ترین روز کاری شما در سالهایی که در وزارت امور خارجه بودید، چه بوده است؟ گفت: «تلخ ترین روز، آن موقعی بود که بعد از قبول آتشبس از سوی امام و قبول قطعنامه ۵۹۸ برای برقراری آتشبس به نیویورک رفتیم. در نخستین جلسهیی که میخواستیم با آقای دکوئلار ملاقات کنیم، همین که نشستم، دیدم که یک تلکس به من دادند که در آن نوشته شده بود منافقین به ایران حمله کرده و کرند و اسلامآباد غرب را تصرف کردهاند و پشت دروازههای کرمانشاه هستند، درحالی که ما رفته بودیم تا برای آتشبس صحبت کنیم. خلاصه این تلخ‌ترین روز در طول ۱۶سال عمر کاری من بود.
ولایتی افزود: من سیگار نمیکشیدم، در آن موقعی که تلکس را به من دادند، آن‌قدر ناراحت شدم که از یک نفر یک سیگار گرفتم و این سیگار را تا ته کشیدم که به فیلتر رسید و حتی فیلترش را هم کشیده بودم ولی خودم متوجه نشدم که دارم فیلتر سیگار را میکشم!»
اما از فردای آتشبس، مقامهای رژیم از قبیل رفسنجانی، در موضع رئیس مجلس و موسوی اردبیلی، رئیس قوه قضاییه، که تا آن زمان برای ادامه جنگ یقه‌درانی میکردند، بهشدت از آن فاصله گرفتند. و گناه ادامه ناموجه جنگ به مدت 7سال و پس از عقبنشینی نیروهای عراقی از خاک ایران را به گردن خمینی انداختند.
در حالی که پاسدار شمخانی، وزیر دفاع سابق آخوندها، روز 4مهرماه 1384 اذعان کرد:
«هیچ‌کس، هیچ‌کس، غیراز مجاهدین، داخل کشور وجود ندارد که بعد از خرمشهر، اطلاعیهیی یا بیانیهیی داده باشد که جنگ باید خاتمه پیدا کند. برخلاف ادعای فعلی احزاب سیاسی. هیچ‌کس… هیچ سندی وجود ندارد که بعد از اتمام عملیات بیت‌المقدس که منجر به آزادسازی خرمشهر شد، گروه سیاسی خواهان وضعیتی باشد که امروز اعلام میکند».
آری، در روزگاری که هیچ‌کس را یارای درافتادن با خمینی و مقابله با جنگ ضدمیهنی نبود، رهبر مقاومت ایران، آقای مسعود رجوی، پرچم صلح و آزادی را به اهتزاز درآورد و با شعار صلح و آزادی، به مقابله با خط خمینی یعنی جنگ، جنگ، اختناق روی آورد. همزمان، مقاومت ایران و سازمان مجاهدین خلق ایران به برگزاری هفتهها و ماههای صلح در داخل ایران مبادرت کردند و طلسم جنگافروزی خمینی و شعار توسعه‌طلبانه «فتح قدس از طریق کربلا» را درعرصه اجتماعی درهم شکستند.
در دی‌ماه 1365، شش ماه پس از عقبنشینی قوای عراقی از خاک میهنمان درخرداد همان سال،بیانیه صلح بین مسئول شورای ملی مقاومت ایران و نایب ‌نخستوزیر عراق امضاء شد و همگان فهمیدند که صلح در دسترس است اما رژیم خمینی از آن روی برمیتابد.
در اسفند 1361، طرح صلح شورای ملی مقاومت ایران به تصویب رسید و متعاقباً طرف عراقی آن را بهعنوان مبنای قابل‌قبول برای آغاز مذاکرات صلح، پذیرفت. به این ترتیب طلسم جنگ خمینی بهلحاظ سیاسی درهمشکسته شد.
در قدم بعد مقاومت ایران یک جنبش جهانی حمایت از صلح بهراه انداخت که بیش از 5000 حزب و شخصیت سیاسی در سراسر جهان به آن پیوستند.
به این ترتیب طلسم جنگ خمینی در عرصه بینالمللی نیز درهم شکست. در آخرین مرحله، ،این ارتش آزادیبخش ملی ایران بود که از اسفند 1365 تا 30خرداد 1367 طی یکصد رشته عملیات کوچک و بزرگ که به فتح شهر مهران منجر شد، طلسم جنگ ضد‌میهنی را بهلحاظ مادی و عینی در عرصه نظامی درهم شکست. جالب این بود که خمینی در پیام خود در 27تیر 1367 با استیصال و درماندگی اذعان کرد که مصلحت نمیداند دلیل زهرخوردن و قبول آتشبس را علنی کند. اما متعاقباً اطرافیان خمینی به بیانهای مختلف فاش کردند که دلیل، قبل از هر چیز، کابوس به تحقق پیوستن شعارهای «امروز مهران، فردا تهران» از سوی رزم آوران آزادی و اغلب هموطنان بوده است. 19تیرماه 1387، پاسدار محمد کوثری، سرکرده سابق لشکر ضد محمد رسولالله سپاه پاسداران، به روزنامه جوان وابسته به سپاه پاسداران رژیم که با او در همین رابطه مصاحبه داشت، گفت: دشمنان توطئههای واقعاً گستردهیی را طرح‌ریزی کرده بودند. چون منافقین قبل از عملیات فروغ جاویدان، در مهران عملیاتی به‌زعم خود موفقیت‌آمیز انجام داده بودند و شعار «امروز مهران، فردا تهران» را نیز یکی دو ماه قبل مطرح کرده بودند، بنابراین با دراختیار گرفتن انواع سلاحهای سنگین و نیمه‌سنگین هم‌چون نفربر و غیره خود را سازماندهی کرده بودند… پذیرش قطعنامه از سوی حضرت امام تمام این توطئهها را خنثی کرد. (منبع: روزنامه جوان - 870419)
ارتش آزادیبخش در فتح مهران متجاوز از 2میلیارد دلارتسلیحات، مهمات و تجهیزات لشگر16زرهی قزوین و لشگر 11 ضدامیرالمومنین را به غنیمت گرفت.

این‌چنین بود که در کمتر از یک ماه، خمینی که از این پیشتر بارها قسم خورده بود که تا 20سال هم که شده، و تا وقتی که حتی یک خانه در تهران سالم مانده باشد، به جنگ ادامه خواهد داد، همین‌که رژیمش را در معرض جاروشدن توسط ارتش آزادیبخش دید، با ذلت و بی‌آبرویی در 27تیر 1367 به گفته خودش جام تلخ‌تر از زهر آتشبس را سر کشید.

۱۳۹۰ تیر ۲۳, پنجشنبه

ایران

ایران

من اهورا مزدا خدای راستی و درستی را می پرستم. گفتار نیک. پندارنیک. و کردار نیک را چراغ راهم کرده ام .من زردشت را پیروم .من کوروش هخامنشی اولین بنیان گذار حقوق بشرم. من مزدکیان زنده بگورم در حکومت جباران که با نام دروغین عدالت ظلم می راندند.من اسیری هستم که ریسمان سنگدلی را از شانه هایم عبور داده اند . تا از اسارت و ظلم جباران نگریزم.منم آریو برزن سردار پارس که تا اخرین نفس با متجاوزین به مرزو بومم ایستادگی کرده ام.من سیاوشم که آتش سوزانم گلستان شددر جدال بر بی گناهیم.مرا بخوان در دل تاریخ .من سر گذشت نیاکان توام . جباران سینه ام را شکافتند. تنم را زخمی تیر های بلانمودند. دردی و غمی دارم و سخنی باتو , گر دریا ها مرکب شوند و درختان قلم, تا ادیبان بنویسند بر سخنم پایانی نیست.مرا بیاد آور از سینه سوزان تاریخ. تن تکه پاره شده ام را مرهمی بگذار تا بل آرام گیرم از جور زمان و زخم تیشه تبر زنی که تنم را آماج ضربات پی در پی قرار داده است.
منم بابک خرمدین آشیانه ام بلندی همتم وایستادگیم در سخره های غرور و افتخار و قله بلند آرزوهای چندین هزار ساله مرز بوم ام. منم که با چهره گلگونم از سرخی شرافتم کاخ ستم جهالت را بر سرش ویران نمودم.اما زخمی مازیارم(هم کیش و هم وطنم) فراتر از اجنبی داغ بر تنم نهاد. من حسن صباح ام بر قله های الموت بیرون کشیده فرهنگ نیاکانم از دل تاریخ کتابخانه اسکندریه(چون کتاب سوزانم به دست جهل و خرافه ) جندی شاپورم را, دست خوش آتش کینه و نفرت عقده های خویش ساخت. منم که که آتش پایداری و ایستادگی در جای جای میهنم در قلعه های بلند شرف با یارانم چون , ناصر خسرو قبادیانی به پا نمودم. منم کریم خان زند (وکیل مردم) که داغ شیر دلاورم لطفعلی خان را بر دلم دارم. آیا بیش از این می خواهی تا مرا بشناسی,منم عباس میرزا ؟؟؟ که داغ ننگین قرار داد ترکمن چای و گلستان جگر سوزم کرد و آذر بایجانم را تکه پاره نمود.باز م بگویم ؟ می دانم که دست جهل و خیانت ترا در در خواب پریشانی و فراموشی فرو برده است.عیبی نیست نزدیک تر بیا تا قصه صد ساله ام را در گوش هایت زمزمه کنم . من میرزای فراهانی ام , امیر کبیرم آیا با نام من که یاد آور حمام فین کاشانم به ظلمی که بر من رقته است نمی گریی؟ باز هم می گویم من که آب از سرم گذشته. فرزندانم را در خواب هزار و چند ساله فرو برده اند .آهای آذر بایجان غیور , منم ستارخان موطنم محله امیر خیز تبریز با نام من مشروطه آغاز شد و با دست جهل و خرافه خون چکان و سربدار . تا جهلی دوباره به نام مشروعه کاخ ستم استبداد را که می رفت بنیان کن شود از نو حیاطی دوباره بخشید. منم فرخی یزدی دوختند دهانم تا راز مگو نگویم.منم یپرم خان ارمنی .راستی جنگلهای گیلان را به یاد می آوری ؟؟ منم میرزا کوچک خان جنگلی قصه ام تلخ است اما پر غرور و افتخار هنوزم در شاخسار های بلند زمزمه می شوم در جنگل شمال , یاد شان زمزمه نیمه شب مستان باد.. تا نگویند که از یاد فراموشانند. سیاهکل را می گویم بازم صدای جنگل در گوش خفته گان شب سیاه پیچید. بازم مرا بخوان داری با من انس می گیری . منم مصدق کبیر که شریان حیاط استبداد و استثمار را بستم . یارانم و شرافتم را ضامن بقای راهم نمودم , تا پرچم عزت و اقتدار و غرور ملی ام را به دست شیر مردان و زنانی بسپارم تا به دست وار ثان اصلی اش که شما فرزندان دلبندم باشید برسانند.آیا در رگهای غرور غیرت خویش مرا حس می کنی ؟منم که در تپه های اوین و میدان چیت گر در صبگاهی به طول تاریخم, تیر جفا بر پیکرم نشست. اما باز ریشه ام تناور تر شد. چون ریشه ام در زمین و شاخه هایم در آسمان و روحم در تن و جان هزاران تن رخنه دارد. انگار فولادم که با هر پتگی بر پیکرم تنومند تر از قبل می شوم.سخن آخر را می گویم اگر نتوانی بشناسیم پس در زنده بودن خویش تردید کن. من انقلاب به سرقت رفته ام .که دزدان سر گردنه باز هم تنم را با داغ و درفش و دار آشنا کردند.داغ 120 هزار سربدار را بر پیکرم دارم.
خرداد 60 قیام آخرینم را با دستانی که به سوی خلقم دراز نموده بودم در سنگ فرش خیبانهای تهران گل را به گلوله پاسخ دادند.خرداد 67 ام 30 هزار سر بدار که پاسخ شان به جلاد نه بود . قیام 88 تنم را دوباره زخمی جور و جفا کردندبر پیکرم راندند و تن فرزندانم را بر تیر جفا دوباره گلگون کردند. صد دریغ و درد که مماشات گران شعله شور و امید را در دل فرزندانم می خواهند با دلجوئی از جلاد خاموش نمایند . من اشرف خون چکانم امیدی و مرواریدی در صدف آرزوهای خلقم. آیا مرا شناختی پس اگر شناختی بپا خیز تا در نسل های آینده لعنت نشوی. من آغوشم برای تو باز است . از دامان ستم گر و جهل روز گار خود را رهاکن. با هر درد و غمی جان کاه به سویم بیا . پذیرایت خواهم بود . حال دیگر مرا حتما شناختی . برتو خرده نمی گیرم . بیا برایم مویه کن عقده های چندین هزار ساله ات را بگشا . حتی می توانی بر من خرده بگیری و دل خنک کنی که کجا بودم چرا بیدارت نکردم تا با غافله همراه شوی. سخن آخر هر دین و مرامی که داری بیا زرتشتی مسلمانی مسیحی یا کلیمی و یا اصلا دینی نداری . من آغوشم برای تو همیشه باز خواهد بود . آخر تو از شیره جانم تغذیه نموده ای تو فرزند منی من مام توام . من ایرانم تکه تکه شدم زجور زمان و هزار داغ ستم بر پیکرم باقی است . مرا دریاب. که نسل سکندر و تازی ستم گر, مغول وار بر سینه داغدارم زانو زده است , و بار دیگر پیکرم را با داغ هزاران لاله ای که در بهارانم رو ییده بودند دشت سینه ام را شعله ور کرده اند..چون عین القضات شمع آجینم .اما حتی داغ یک آه را بر دلشان گذاشته ام. چشم براه توام برخیز , تو اگر بر خیزی همه بر می خیزند. تو اگر بنشینی چه کسی بر خیزد. مرا دریاب.

۱۳۹۰ تیر ۱۹, یکشنبه

ایران

من اهورا مزدا خدای راستی و درستی را می پرستم. گفتار نیک. پندارنیک. و کردار نیک را چراغ راهم کرده ام .من زردشت را پیروم .من کوروش هخامنشی اولین بنیان گذار حقوق بشرم. من مزدکیان زنده بگورم در حکومت جباران که با نام دروغین عدالت ظلم می راندند.من اسیری هستم که ریسمان سنگدلی را از شانه هایم عبور داده اند . تا از اسارت و ظلم جباران نگریزم.منم آریو برزن سردار پارس که تا اخرین نفس با متجاوزین به مرزو بومم ایستادگی کرده ام.من سیاوشم که آتش سوزانم گلستان شددر جدال بر بی گناهیم.مرا بخوان در دل تاریخ .من سر گذشت نیاکان توام . جباران سینه ام را شکافتند. تنم را زخمی تیر های بلانمودند. دردی و غمی دارم و سخنی باتو , گر دریا ها مرکب شوند و درختان قلم, تا ادیبان بنویسند بر سخنم پایانی نیست.مرا بیاد آور از سینه سوزان تاریخ. تن تکه پاره شده ام را مرهمی بگذار تا بل آرام گیرم از جور زمان و زخم تیشه تبر زنی که تنم را آماج ضربات پی در پی قرار داده است.
منم بابک خرمدین آشیانه ام بلندی همتم وایستادگیم در سخره های غرور و افتخار و قله بلند آرزوهای چندین هزار ساله مرز بوم ام. منم که با چهره گلگونم از سرخی شرافتم کاخ ستم جهالت را بر سرش ویران نمودم.اما زخمی مازیارم(هم کیش و هم وطنم) فراتر از اجنبی داغ بر تنم نهاد. من حسن صباح ام بر قله های الموت بیرون کشیده فرهنگ نیاکانم از دل تاریخ کتابخانه اسکندریه(چون کتاب سوزانم به دست جهل و خرافه ) جندی شاپورم را, دست خوش آتش کینه و نفرت عقده های خویش ساخت. منم که که آتش پایداری و ایستادگی در جای جای میهنم در قلعه های بلند شرف با یارانم چون , ناصر خسرو قبادیانی به پا نمودم. منم کریم خان زند (وکیل مردم) که داغ شیر دلاورم لطفعلی خان را بر دلم دارم. آیا بیش از این می خواهی تا مرا بشناسی,منم عباس میرزا ؟؟؟ که داغ ننگین قرار داد ترکمن چای و گلستان جگر سوزم کرد و آذر بایجانم را تکه پاره نمود.باز م بگویم ؟ می دانم که دست جهل و خیانت ترا در در خواب پریشانی و فراموشی فرو برده است.عیبی نیست نزدیک تر بیا تا قصه صد ساله ام را در گوش هایت زمزمه کنم . من میرزای فراهانی ام , امیر کبیرم آیا با نام من که یاد آور حمام فین کاشانم به ظلمی که بر من رقته است نمی گریی؟ باز هم می گویم من که آب از سرم گذشته. فرزندانم را در خواب هزار و چند ساله فرو برده اند .آهای آذر بایجان غیور , منم ستارخان موطنم محله امیر خیز تبریز با نام من مشروطه آغاز شد و با دست جهل و خرافه خون چکان و سربدار . تا جهلی دوباره به نام مشروعه کاخ ستم استبداد را که می رفت بنیان کن شود از نو حیاطی دوباره بخشید. منم فرخی یزدی دوختند دهانم تا راز مگو نگویم.منم یپرم خان ارمنی .راستی جنگلهای گیلان را به یاد می آوری ؟؟ منم میرزا کوچک خان جنگلی قصه ام تلخ است اما پر غرور و افتخار هنوزم در شاخسار های بلند زمزمه می شوم در جنگل شمال , یاد شان زمزمه نیمه شب مستان باد.. تا نگویند که از یاد فراموشانند. سیاهکل را می گویم بازم صدای جنگل در گوش خفته گان شب سیاه پیچید. بازم مرا بخوان داری با من انس می گیری . منم مصدق کبیر که شریان حیاط استبداد و استثمار را بستم . یارانم و شرافتم را ضامن بقای راهم نمودم , تا پرچم عزت و اقتدار و غرور ملی ام را به دست شیر مردان و زنانی بسپارم تا به دست وار ثان اصلی اش که شما فرزندان دلبندم باشید برسانند.آیا در رگهای غرور غیرت خویش مرا حس می کنی ؟منم که در تپه های اوین و میدان چیت گر در صبگاهی به طول تاریخم, تیر جفا بر پیکرم نشست. اما باز ریشه ام تناور تر شد. چون ریشه ام در زمین و شاخه هایم در آسمان و روحم در تن و جان هزاران تن رخنه دارد. انگار فولادم که با هر پتگی بر پیکرم تنومند تر از قبل می شوم.سخن آخر را می گویم اگر نتوانی بشناسیم پس در زنده بودن خویش تردید کن. من انقلاب به سرقت رفته ام .که دزدان سر گردنه باز هم تنم را با داغ و درفش و دار آشنا کردند.داغ 120 هزار سربدار را بر پیکرم دارم.
خرداد 60 قیام آخرینم را با دستانی که به سوی خلقم دراز نموده بودم در سنگ فرش خیبانهای تهران گل را به گلوله پاسخ دادند.خرداد 67 ام 30 هزار سر بدار که پاسخ شان به جلاد نه بود . قیام 88 تنم را دوباره زخمی جور و جفا کردندبر پیکرم راندند و تن فرزندانم را بر تیر جفا دوباره گلگون کردند. صد دریغ و درد که مماشات گران شعله شور و امید را در دل فرزندانم می خواهند با دلجوئی از جلاد خاموش نمایند . من اشرف خون چکانم امیدی و مرواریدی در صدف آرزوهای خلقم. آیا مرا شناختی پس اگر شناختی بپا خیز تا در نسل های آینده لعنت نشوی. من آغوشم برای تو باز است . از دامان ستم گر و جهل روز گار خود را رهاکن. با هر درد و غمی جان کاه به سویم بیا . پذیرایت خواهم بود . حال دیگر مرا حتما شناختی . برتو خرده نمی گیرم . بیا برایم مویه کن عقده های چندین هزار ساله ات را بگشا . حتی می توانی بر من خرده بگیری و دل خنک کنی که کجا بودم چرا بیدارت نکردم تا با غافله همراه شوی. سخن آخر هر دین و مرامی که داری بیا زرتشتی مسلمانی مسیحی یا کلیمی و یا اصلا دینی نداری . من آغوشم برای تو همیشه باز خواهد بود . آخر تو از شیره جانم تغذیه نموده ای تو فرزند منی من مام توام . من ایرانم تکه تکه شدم زجور زمان و هزار داغ ستم بر پیکرم باقی است . مرا دریاب. که نسل سکندر و تازی ستم گر, مغول وار بر سینه داغدارم زانو زده است , و بار دیگر پیکرم را با داغ هزاران لاله ای که در بهارانم رو ییده بودند دشت سینه ام را شعله ور کرده اند..چون عین القضات شمع آجینم .اما حتی داغ یک آه را بر دلشان گذاشته ام. چشم براه توام برخیز , تو اگر بر خیزی همه بر می خیزند. تو اگر بنشینی چه کسی بر خیزد. مرا دریاب.

اجلاس پارلمانی در رم با حضور رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت /سخنان اما بونینو، نایب‌رئیس سنای ایتالیا


اجلاس پارلمانی در رم با حضور رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت مریم رجوی
اجلاس پارلمانی در رم با حضور رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت مریم رجوی
با تشکر بسیار از این ابتکار، من چیز زیادی ندارم به آن‌چه که گفته شده اضافه کنم به غیر از این‌که سهمی از تجربه‌ام را به‌عنوان کمیسر قبلی برای کمکهای انسان‌دوستانه و کمکهای فوری ارائه بدهم.
کاملاً واضح است که صحبت به‌طور عام متمرکز روی اشرف است و کاملاً روشن است که این یک مسأله" سیاسی "است. اصلاً یک مشکل تکنیکی برای نجات جان یا حفاظت ۳۴۰۰تن نیست، خدا را شکر جامعه بین‌المللی در تجربه می‌داند که چطور این کار را انجام دهد. دوشنبه 11ژوئیه، قتل‌عام سربنیستاست، در سال ۱۹۹۵ من کمیسر بودم و آن قتل‌عام اتفاق افتاد و جامعه جهانی هیچ کاری نکرد. بعد از این‌که اعلام کردند (محل امن) من از آن دفاع نکردم و این موضوع را هم اعلان کردم ولی ژنرال ملادیچ خیلی خوب فهمید که یک اعلامیه خالی از محتوا بود و هیچ حفاظتی وجود نداشت و شکست خورد. همان‌طور که می‌دانید او امروز در مقابل دادگاه لاهه قرار دارد. این را هم باید با غرور تمام بگویم که این ایده عدالت بین‌المللی شاید خیلی کند باشد ولی واضح است که دیر یا زود فرا می‌رسد. ایده دادگاههای خوب و بعد از آن دادگاه جنایت بین‌المللی، شاید به کندی اما رفته‌رفته در وجدانها شروع به باز کردن راه می‌کند. مطمئناً خیلی کند است ولی امروز ملاویچ 16سال بعد از قتل‌عام در مقابلش قرار گرفته است و می‌توانیم بگوییم که این هشداری برای افراد دیگری مانند اوست. بنابراین من هم به خواسته مطرح شده مبنی بر حفاظت (اشرف) اضافه می‌کنم که این حفاظت توسط یک تیم دائم از سازمان ملل‌ متحد در اشرف می‌تواند خیلی خوب صورت گیرد. صحبت را طولانی نمی‌کنم و اطمینان می‌دهم که راه‌حلهایی در عمل می‌توان پیدا کرد. هر زمانی که خواستیم، توانستیم انجام دهیم. مسأله کاملاً سیاسی است. مسأله این است که نمی‌خواهند برای حفاظت و حق حفاظت ۳۵۰۰تن دست به‌عمل بزنند. شاید بعضی از قدرتهای نزدیک و دور را عصبانی کنند. بنابر‌این آن‌چه که باید از آن برای تأیید حقوق انسانی، یعنی حق حفاظت عبور کنیم، به‌طور واضح یک مقاومت سیاسی است. این مقاومت موجب ایجاد مزاحمت برای برخی شبه‌توازنهای نزدیک و دور است. کمیسیون اروپا یک کمیسر برای حقوق‌بشر و موارد فوری دارد. به‌عنوان مثال وقتی مجبور شدیم با دولت مقدونیه وارد مذاکره شویم، برای این‌که دهها هزار اهالی کوزوو را که با قطارهای مسلح اخراج می‌شدند، بپذیرند. یکی از این قطارها را یک شب در بلاشر یافتم. فکر نمی‌کردم که هرگز در زندگیم بتوانم قطارهای اسکورت شده از بیرون را که پر از ساکنان کوزوو اخراجی است و فقط در نقل قولهای والدینم بود، ببینم. و فکر نمی‌کردم که یک نقل‌قول دیگری در اروپا از این نوع را داشته باشیم. بنابراین نه تنها دیدم بلکه حتی آن را لمس هم کردم.
با دولت مقدونیه مذاکره کردیم که مطمئناً مشکلاتی هم وجود داشت زیرا کشوری با تعادل قومی بود. مقدونیه یک کشور کوچک و یک کشور ضعیف بود. مطمئناً رسیدن دهها هزار اهالی کوزوو مشکلاتی سیاسی را به وجود می‌آورد و ما این مشکلات را تقبل کردیم و با آنها در رابطه با حفاظت و رسیدگی به آنها مذاکره کردیم. به همان صورت یک میلیون از پناهندگان کوزوو در عرض یک هفته به آن‌جا (آلبانی) سرازیر شدند و دیدند که جامعه بین‌المللی نه تنها از لحاظ لجستیکی امکانش را داشت بلکه از نقطه‌نظر مذاکرات سیاسی هم با به عهده گرفتن مسئولیت، خودش را درگیر موضوع کرد. بنابراین من فکر می‌کنم موضوع تماماً سیاسی است، با آن‌که مشکل شما بسیار وسیع‌تر می‌باشد ولی چون روی آن تمرکز وجود دارد، یک راه برای حل این بحران به‌صورت عمومی در راه است. فکر می‌کنم یکی از راه‌حلهای این موضوع تقاضای رسمی از کمیسیون اروپا و کمیسر برای کمکهای انسان‌دوستانه می‌باشد. دیگر زمان آن رسیده که برای نجات شروع به پاروزدن کنیم و همه ایتالیاییها و اروپاییها علائمی از وجود ارائه داده و در حد کنوانسیونهایی که امضا کرده‌ایم، نشانه‌یی از پایبندی به قوانین و قوانین بین‌المللی باشیم که جزیی از آن هستیم. بنابراین فکر می‌کنم با جبران آن و ارتقای آن به یک سطح بالای قوانین بین‌الملل، شاید بتوانیم یک کمکی هم برای شما باشیم.
با تشکر

۱۳۹۰ تیر ۱۸, شنبه

18 تير قيام دانشجويان در سنگر طلايه داران آزادي گرامي باد



اگر ما از 18تير به‌عنوان نقطه‌عطف در جنبش دانشجويي نام مي‌بريم، به‌اين‌جهت است که اين قيام ضمن برخورداري از پتانسيل نيرومند ضدحکومتيش، توانسته اعتراضهاي دانشجويي دو دهه اخير و بلوغ آن به‌ قيام 18تير را با سابقه تاريخي جنش دانشجويي پيوند بزند و روز" 18تير را به‌مثابه‌ روز دانشجو در دوران حاکميت ننگين آخوندي به‌ثبت برساند".قيام 18تير خيزش اعتراضي دانشجويان عليه اختناق رژيم آخوندي بود که با شرکت گسترده مردم و جوانان دلير از ديگر نقاط به‌سرعت به ‌يک قيام بزرگ در تهران، تبريز و شانزده شهر ديگر ايران تبديل شد و به‌مدت يک هفته، رژيم ولايت فقيه را به‌لرزه درآورد.
 

۱۳۹۰ تیر ۱۷, جمعه

ما زن و مرد جنگیم، بجنگ تا بجنگیم، ۱۸ تیر هم می جنگیم

شورای ملی مقاومت ایران چه میگوید و چه میخواهد؟

سرخط برنامه های شورای ملی مقاومت در ايران آزاد فردا
١ـ در ايران فردا حقوق طبيعی و خدشه ناپذير بشر بر هر ايرانی بايد تأمين شود. حق زندگی، حق آزادی و حق امنيت. آحاد ملت ايران با هر جنسيت، نژاد، دين، قوميت و زبان در مقابل قانون برابر شناخته می‌شوند. ما به‌بيانيه جهانی حقوق بشر متعهديم.
٢ـ در ايران فردا جميع آزاديهای فردی به‌رسميت شناخته می‌شود. آزادی در بيان، پوشش، ازدواج و طلاق، اشتغال، رفت و آمد، انتخاب محل اقامت و تابعيت.
٣ـ مشروعيت نظام كشور، مشروعيت قوانين و مقامهای آن بر‌اساس آرای مردم است. در ايران فردا، حق تصميم گيری در مهمترين امور سياسی جامعه و حق تغيير حكومت برای مردم محترم شمرده می‌شود و برای تأمين و تضمين دموكراسی شوراهای مختلف در همه شئون گسترش می‌يابد.
٤ـ ما خواهان يك جمهوری كثرت گرا هستيم كه در آن آزادی كامل احزاب، اجتماعات و سنديكاها تضمين شده باشد.
٥ـ در ايران آزاد فردا، از لغو حكم اعدام دفاع می‌كنيم. اين پاسخ ما به‌شقاوت و خونزيزی بيرحمانه‌يی است كه آخوندها در ايران حاكم كرده‌اند. شكنجه تحت هر عنوان ممنوع خواهد بود. مجازاتها بيرحمانه و تحقيرآميز به‌هر عنوان از‌جمله تحت نام مذهب جايی نخواهد داشت.
٦ـ مقاومت ايران به‌جدايی دين و دولت معتقد و پايبند است، در ايران فردا، اصل آزادی مذاهب محترم شمرده می‌شود. در قوانين كشور هيچ دينی ممنوع نخواهد بود و هيچ دينی بر دين ديگر امتيازی نخواهد داشت و هيچ يك از شهروندان به‌دليل اعتقاد يا عدم اعتقاد به‌يك دين يا مذهب در حقوق فردی ـ اجتماعی مزيت يا محروميتی نخواهد داشت.
٧ـ ما كنوانسيون حذف كليه‌اشكال تبعيض عليه زنان متعهديم. در ايران فردا زنان و مردان در كليه حقوق سياسی و اجتماعی برابر خواهند بود و زنان در رهبری سياسی جامعه مشاركت برابر خواهد داشت.
٨ـ در ايران فردا از بهره كشی جنسی از زنان در همه‌اشكال آن ممانعت می‌شود. چند همسری ممنوع است و خشونت جسمی و جنسی و روانی عليه زنان جرم شمرده می‌شود.
٩ـ در ايران فردا، ستم و تبعيض و بی‌حقوقی در مورد كودكان جایی ندارد و كار كودكان ممنوع است.
١٠ـ دادگستری ايران فردا يك نظام قضائی واحد خواهد بود. يك نظام قضايی دو درجه‌يی، مبتنی بر اصل برائت، حق دفاع، حق دادخواهی، حق برخورداری از محاكمه علنی با حضور هيأت منصفه كه در آن نفی تبعيض در قضاوت و استقلال كامل قضات و استقلال كانون وكلا تضمين شده باشد.
١١ـ در ايران فردا بازار آزاد محترم شمرده می‌شود. فرصتهای اقتصادی به‌صورت عادلانه در اختيار آحاد مردم قرار می‌گيرد و هر گونه محدوديتی برای اشتغال آزادانه لغو می‌شود.
١٢ـ ما بر آنيم كه در ايران فردا يكايك افراد جامعه‌از امكان دسترسی كامل به‌تسهيلات اجتماعی و مشخصاً آموزش، بهداشت، درمان و ورزش برخوردار باشند و دانشگاههای كشور به‌صورت مستقل توسط شورای منتخب استادان و دانشجويان اداره شود.
١٣ـ در ايران فردا حق عادلانه خودمختاری مردم كردستان ايران به‌رسميت شناخته می‌شود. ما خواهان رفع ستم از همه تنوعات ملی وطنمان در چهارچوب يكپارچكی تجزيه ناپذير ايران هستيم.
١٤ـ در ايران فردا از دخالت در امور ساير كشورها خودداری و از دخالت ديگران در امور داخلی كشورمان ممانعت می‌شود. ما خواستار صلح، احترام متقابل در روابط بين‌المللی، حسن همجواری و برقراری ديپلوماتيك با همه‌ی كشورهای جهان هستيم و ايران آزاد فردا يك كشور غيراتمی و عاری از سلاحهای كشتارجمعی خواهد بود.

۱۳۹۰ تیر ۱۵, چهارشنبه